اولین روز مدرسه
سلام یه مدت بود وقت نکردم وبلاگ صبا رو آپ کنم راستیتش گوشیمو عوض کردم با گوشی قبلی راحت عکسای صبا رو میزدم ولی این گوشی یکم سخته منم که تنبل
خلاصه یه نه ماهی هستش که وقت نکردم به وبلاگش سر بزنم...تو این مدت دخترم رفته مدرسه اول ابتدایی رو میخونه با اینکه بیشتر از چهار پنچ حرف نخوندن ولی میتونه بیشتر مطالب رو بخونه ...
از روز اول مدرسش از اولین املای شبش از دفتر مشقش وهزار تا چیز دیگه عکس گرفتم که تو اولین فرصت براتون می زنم فعلا چند تا عکس از روز اول مدرسه...
ا
الهی مامان فدای اون نگاه نگرانت بشه .. تا مدرسشون تموم بشه من وباباش موندیم مدرسه بعدش باهم رفتیم پیتزا خوردیم صبا خیلی پکر بود پرسیدم چی شده؟گفت همه دوست پیدا کردند ففقط من دوست نداشتم.الهی قربونش بشم کلی دلداریش دادم که اون بچه ها پیش دبستانی همون مدرسه بودند تو شاگرد جدید هستی و... فرداش که رفته بود مدرسه با چند نفر دوست شده بود...
الهی بزرگ بشی وموفق شدنت رو ببینم